دوستان قدیمی این وبلاگ متاسفانه باز هم بدلیل بوجود آمدن مشکلات مختلف مجبورم تا اطلاع ثانوی کرکره را پایین کشیده و از حضورتان خداحافظی کنم. (ظاهرا مجموع غیبت هایم دارد به امام زمان میل می کند!) دوستان نگران نشوند.(چقدر هم در این مدت نگرانی کشیدید!)
جهت آرامش خاطر و راحتی وجدان! عرض کنم که استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع و بدون آن آزاد بوده و هرکاری که دوست داشتید با آن بکنید.
اگر اتفاقی نیافتد، شاید که گاه گاه مطالب تصویری به آن اضافه کنم و البته نظرات احتمالی شما را جویا شوم.
دست خدا به همراهتان.

سلام میکنم خدمت دوستان و خوانندگان
بعد از این همه مدت واقعا نمیدونم با چه رویی دوباره بیام اینجا و بخوام که مطلبی بنویسم. اگه بخوام دلایل عدم حضورم رو بگم که مثنوی خواهد شد خارج از حوصله، ضمن اینکه میدونم که هرچی هم من بگم شما کمتر میشنوین و البته حق هم دارین چون بالاخره هرکسی مشکلاتی داره و از این حرفا، همه هم شنیدن و خوندن و گفتن و میدونن.
وقتایی هست که آدم با خودش هم قهر میکنه و حتی حوصله خودشو هم نداره، بیشتر احساس میکنه که باید بشنوه تا بگه، بیشتر تماشاگر باشه تا بازیگر و چشماشو خوب باز کنه و بیاد با دقت نگاه کنه، تا بهتر ببینه و غلط حرف نزنه، به هر حال دلم باز برای فیلتر رد کردن و فیلتر شدن و ترس از نوشتن سیاسی و همه اینا تنگ شده، با همه اینا یه احساس سبکی داره نوشتن احساس تعلق کمتر یه دنیا، بگذریم خیلی قابل توصیف نیست، تا هنوز پاهام رو زمینه! بگم که بنویسین تا بفهمین.

نتیجه اینکه: این مدت هرطور بوده -خوب و بد- گذشته و دوست دارم که باز هم شروع کنم.
این روزا به جامعه که نگاه میکنم مثل یه سوپ غلیظِ در حال جوش، همه چیز درحال قُل زدن و بالا و پایین رفتنه، ترکیب نامتجانسی از همه چیزایی که خودشونم نمیدونن چی هستن، یه جامعه بدون خیلی چیزا، ظاهرا ساکت و آروم اما همه منتظر یه اتفاق، یه جرقه برای بروز خیلی چیزا روند جامعه از هر نظری که نگاه کنین شده مثل جریان یه رودخونه که جلوش سد ساخته باشن آروم شده، هیچ خبری توش موجی ایجاد نمیکنه، از تب و تاب افتاده اما هر لحظه داره پتانسیلش بالاتر میره تا بالاخره یه وقت اتفاقی بیوفته و این سد بشکنه و ... بقیش خیلی قابل پیش بینی نیست.
از نظر سیاسی که خب اگه دنبال کنین متوجه میشین که هیچ خبر قابل ذکری نیست بجز یه سری دعواهای داخلی که بیشتر سر لحاف ملاست و خود این نشون دهنده نبودن هیچ اتفاق مهمه! ( معمولا تو جمهوری اسلامی وقتی یه خبر مهمی باشه همه با هم متحد هستن نه در حال کشمکش)
در حوزه اقتصادی هم باز رکود سنگینی همه جا حکم فرماست، همه کسبه و تجار سعی می کنن مبادلاتشونو حتی الامکان پایین بیارن، حتی مردم هم در زندگی روزمره شون به نیمه خوابی رفتن تا بتونن هزینه هاشون رو کم کنن و برای روز مبادا ذخیره بیشتری داشته باشن، این ادعای دومم که دیگه نیازی به اثبات نداره بچه 6 ساله هم متوجه میشه، برای کسایی هم که دنبال علامت هاش هستن بگم که نگاهی به صف عابر بانک ها و از اون طرف برچسب قیمتها نشون میده که اوضاع اقتصادی چطوره. البته برای توضیح بیشتر میتونین از نزدیک ترین کسبه محل کسب اطلاع کنید!
در سایر زمینه های علمی و فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و... هم میشه این "بی خبری" یا بهتر بهش بگیم بی اتفاقی مشخص میشه، فقط این روزا کمی بازار ورزش و بخصوص فوتبال گرم بود که اونم با پایان لیگ ها و البته خوابیدن التهاب خبر درگذشت "ناصر حجازی" کمرنگ تر میشه.
اینها به نوعی جریان آرامی از زندگی رو نشون مردم میده که در اون بیشتر ارتباطات خانوادگی و دوستانه خودشو نشون میده.
این جریان از یک مکالمه ساده از راه دور تا برنامه های مشترکِ عمدتا مفرح و حتی تبادل نظر و آرا ایدئولوژیک میتونه برقرار باشه.
به هر حال این انفعال هم قسمتی از فراز و نشیب زندگی هست و با گذر زمان عوض خواهد شد و باید پذیرفت। دوره ای بدون خبر های جنجالی و تصمیمات پرخطر، و خب من هم به عنوان قسمتی از این جامعه همراه با این آرامش و سکون - فارق از خوب یا بد اش- با آن همراه میشوم و در اینجا بیشتر از مطالب خبری، مطالب تحلیلی را بررسی خواهم کرد. و طبق معمول همیشه خوشحال خواهم شد اگر نظرات شما را نیز بشنوم و بدانم که ذائقه ها چیست و در این برهوت حادثه، زمزمه دلنواز تغییر را از کجا می شنوید. (شعری شد واسه خودش!)

احساس خوبی دارم از نوشتن اولین پست بعد از یک سال، امیدوارم که بتوانم آهسته و پیوسته چرخ این وبلاگ را بگردانم با کمک و تشویق های شما دوستان.

پست‌های جدیدتر پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی