سخنرانی اخير جناب میر حسین موسوی در جمع ایثار گران انقلاب و جنگ بهانه ای داد که بیشتر به لحن و آهنگ سخنان دقت کنم این سخنرانی علاوه بر نکات فراوان و محتوای آن دارای ادبیات زيبا وغير قابل توصيفي است، وقتی که این طرز بيان مهندس را در کنار طریقه حرف زدن دکتر محمود احمدی نژآد قرار می دهیم به تفاوت وضعیت ایران بیشتر مي توانیم پی ببريم، یکی با لحن زشت و لمپن و تنفر انگيز و دیگری با کلامی دلنشين و زیبا.از هر گروه و دسته اي که هيستيد توصيه میکنم فارغ از متن و محتوای گفته شده حتما این سخنان را دنبال کنید. (سایت کلمه)
همچنان که به کلام افراد مختلف توجه میکنیم می بینيم که در اردوگاه حکومتی ها شخصی پیدا نميشود که بدون بغض و کینه و با بیانی زیبا حرفی بزند. همگی صحبتها تند، آمرانه، بی ادبانه و با نفرت است. شاید دلیل آن همین تنگ کردن حلقه طرفداران باشد که دیگر افراد دانا و آگاه و مهربان در بین آنها قرار ندارد. اما به طرفداران جنبش سبز که نگاه مي کنيد -با اينکه قربانی خشونت های حکومتی هستند-کمتر سخن درشتی از آنها می شنوید.
خود کلام سحر و جادويی دارد که خیلی ها از آن بی خبرند، بیدلیل نيست که نقل میکنند زمان پیامبر اسلام-به عنوان پیامبری با کلام تاثیر گذار- مخالفان ایشان گوشهايشان را می گرفتند تا نشنوند سخنان را، شاید این اصلا به معانی کلام ربطی نداشته باشد زیرا می توان با یک عقيده مخالف بود و صدها بار هم به آن گوش کرد، اما وقتی صحبتی دلنشین باشد-خصوصا وقتی که بر حق هم باشد- مقاومت در برابر آن بسيار سخت است و بايستی از راه فیزیکي وارد شد! مثل ممانعت از انتشار سخنان. (همان پنبه در گوش!) دقیقا کاری که حکومت با سران جنبش سبز انجام می دهد.

از اینکه باز هم میتونم در وبلاگم در "بلاگ اسپات" مطلب منتشر کنم با دوستان در ارتباط باشم بسیار خوشحالم،
متاسفانه مخابرات، سپاه و دار و دسته حکومتی باز هم حلقه خودی ها را تنگ تر کرد و این بار با اقدامی کورکورانه مجموعه بلاگ اسپات رو فیل تر کرد که این حرکت بدلیل بی هدفی و ترس از سخنان میر حسین موسوی در انتشار افکار و اخبار به نظر می رسد.
تاسف دو چندان نیز از این دارم که گاهی یک نفر دیکتاتور علنا ابراز می کند که من با فلان حرف یا فلان اندیشه مشکل دارم و هر کس را که حرفی بزند یا مخالف من فکر کند سرخواهم برید. خب این شیوه منطقی دیکتاتورهاست. اما در این سری(سری نوین دیکتاتوری!)صحبت از نوع اندیشه یا معنای کلام نیست بلکه خود کلام است، کاری ندارند که تو مخالف میگویی یا موافق. اکبر گنجی هستی یا محمد نوری زاد. فرقی نمیکند چه میگویی، کلا مخالف اندیشه و کلام هستند. فکر نمیکنم این شیوه برخورد حکومت دیکتاتوری حتی به ذهن جورج ارول هم رسیده باشد!
در هر حال اشتباهی که سایر زورگویان تاریخ و جهان مرتکب شدند را این حکومت با عجله دارد تکرار میکند،  و متاسفانه ایندفعه برخلاف بارهای قبل به کاهدان زده است! دنیای مجازی، اینترنت، ماهواره، موبایل و دیگر ابزار عصر جدید حتی از سوی خالقان خود نیز قابل کنترل نیستند چه برسد به تکنولوژی های دست چندم کشوری جهان سوم و محروم از امکانات روز!! فکر نمیکنم که این قدرتمندان سرمست از حکومت قبل از سقوط کامل بتوانند این ناتوانی خود را درک کنند.
به دوستان طرفدار حکومت (استبداد) که تمام تلاششان بر قطع کردن این جوانه سبز درخت کهن آزادی خواهی ایران است می گویم:
بدانید که این درخت -آزادی خواهی مردم ایران- ریشه در سالها مبارزه با استبداد و ستم دارد و خوشبختانه روز به روز به لحظه به ثمر رسیدن میوه آن نزدیک تر می شویم و سهمگین تر از این بادها نتوانسته آن را از ریشه در آورد. با جریان ضد استبدادی همراه شوید نه آنکه با نادانی جلوی آن بایستید، تاکنون هیچ حکومت ظلم و جوری نتوانسته در مقابل خواست مردمش دوام بیاورد...
حرف برای گفتن بسیار است و حوصله و گوش شنوا کم، می گویند در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
من را از نظرات خود آگاه کنید
ضمنا به موازات این وبلاگ، وبلاگ دیگری هم جهت انتشار اخبار و مطالب قرار دادم که دوستان می توانند از آنجا هم پی گیر مطالب این وبلاگ باشند
به آدرس:
باز هم از مشکلات پیش آمده پوزش می طلبم و امیدوارم بزودی همه با هم در ایرانی آزاد و بدور از سانسور و اختناق و ترس زندگی کنیم.
بنجامین

دو رئیس جمهور و تفاوت گارد حفاظت!( محمود ما و حسین اونا!)
(از+)

بدون شرح!
از نیک آهنگ کوثر

ظاهرا این روزها بازار نامه نویسی و افشاگری داغ شده، و خب بر اساس وظیفه اطلاع رسانی در این دنیای مجازی و اکثرا محدود، -که به تازگی سرویس جستجوی عکس گوگل رو هم فیل تر کردن!!- به نظر میرسه که باید کمی هم فعالیت خبری رو چاشنی وبلاگ نویسی کرد(مهندس هم گفته!)
به همین منظور مناسب دونستم که نامه اخیر آقای محمد نوری زاد به آقای خامنه ای رو که در زندان نوشته و مثل توپ صدا کرده رو بطور کامل نقل قول کنم.
البته لازم به ذکره که ایشون مدتی از نویسندگان روزنامه کیهان وابسته به ارگان رهبری بودند و شدیدا از طرفداران رهبری بوده و هستند که بخاطر نوشتن نامه انتقادی به رهبر دستگیر و بازداشت شدند، دلیل معروفیت محمد نوری زاد تلاقی سبک نگرش قیم سالارانه و همزمان واقع بینانه و دموکرات است که به خاطر قسمتش دومش در زندان قرار داره!
نقل از سایت کلمه:
(تاکید ها از من است)

کلمه: محمد نوری زاد جهادگر و مستند ساز آزاده که بیش از ۱۲۰
روز است که به علت چند نامه انتقادی و دلسوزانه و نیز انتقاد از ریس قوه قضاییه در زندان به سر می برد در نامه ای مشفقانه از زندان اوین دغدغه های خود را برای نظام وانقلاب و کشور با رهبر انقلاب در میان گذاشته است.

متن نامه که در اختیار”کلمه” قرار گرفته است به شرح زیر است:

به نام خالق آزادی

سلام به رهبر گرامی جمهوری اسلامی ایران

این روزها، نزدیک به چهار ماه است که به خاطر نگارش نامه به حضرتعالی در زندانم. شصت وهشت روز از این مدت را در زندان انفرادی به سربرده ام. توسط بازجوهای خود مورد اهانت و ضرب و شتم قرار گرفته ام. درهمه ی این احوال، از جنابعالی به عنوان رهبری فهیم و آگاه اسم برده ام که اگر قرار باشد تغییری در اوضاع کشور رخ دهد، این تغییر از ناحیه ی شما بسیار شدنی تر و پایدارتر خواهد بود. من شخصاً امیدی به نقش آفرینی سایر افراد و دستگاههای کشور ندارم. شما را از نزدیک می شناسم. به روح بلند شما واقفم. شما نیز نیک و از نزدیک مرا می شناسید.

در این ماه های زندان از آنچه در بیرون گذشت بی خبر بودم، اما در دیدار کوتاهی که فقط یک بار، گذرا، با خانواده ی خویش داشته ام، دانستم که در غیاب من آقای مهندس موسوی و حجج اسلام خاتمی و کروبی با خانواده ی من دیدار کرده اند. نمی دانم چرا، اما بسیار دوست می داشتم خود شما نیز با آن بزرگواری که از شما سراغ دارم، به دیدار
خانواده ام قدم رنجه می فرمودید، به آنها دلداری می دادید و به آنان می فرمودید که:
فلانی -نوری زاد- درست در روزهای بحرانی، با برنامه های تلویزیونی اش، با نوشته هایش، برای منِ رهبر که در معرض تهاجمات طوفانی این و آن قرار گرفته بودم، به میدان آمد و از من سخت جانبداری کرد. امروز او در زندان است؛ به خاطر انتقاد از من! او باید در زندان ادب شود. همسر و فرزندانش توسط بازجوهای بی سواد و بی ادب و تندخو به ناسزا گرفته شوند و خود او به تلخ ترین شکل ممکن به ورطه ی تهدید و تحقیر و ضرب و شتم درافتد. اما این دلیل نمی شود که منِ رهبر قدر زحمت های پیشین او را ندانم و به خانواده اش سر نزنم. یا اگر خود به دیدار آنان نروم، نماینده ام را نیز به این منظور به سراغشان نفرستم.

رهبر گرامی، چشم انتظاری خانواده ی من، برای تماشای جمال مبارک شما و رویت نماینده ی شما به جایی نرسید. لابد؛ در این گردونه، آدمها، تاریخ مصرف دارند. که اگر به سر رسیدند، مثل دستمال آلوده، باید به دور انداخته شوند. اما گرایش من و امثال من به شما، گرایش به شخص خامنه ای نبوده و نیست. ما، در جمال اندیشه های شما، افق های گمشده ی آرزوهای شریف مردم خویش و مردم جهان را می دیدیم. یادم هست این اواخر، وقتی تلاش کردم به دیدار شما بیایم و آقای حسین محمدی -از دفتر شما- ماه ها مرا به امروز و فردا وعده می داد، در نامه ای به او نوشتم: من از خود خامنه ای، به خدای خامنه ای پناه می برم! و دیگر سراغی از شما نگرفتم. و شما نیز! چرا که دانستم شما از محاصره ی آدم های جاهل، از تماشای افق آرزوهای مردم باز مانده اید. من می خواستم در آن ملاقاتهای احتمالی، همین نگرانیها را با شما بگویم. اما گویا محاصره کنندگان شما از صراحت سخن من و از اندیشه ی من آگاه بودند. همین آقای حسین محمدی، بعد از دیدار اعضای انجمن قلم با حضرتعالی، که حقیر نیز یکی از آنان بود، به من
گفت: آقای نوری زاد، من، قربه الی الله از شما میترسم. ترس او، از همان نشست پا گرفته بود که من، بی ملاحظه راجع به اعتیاد گسترده مردم و جوانان به مواد مخدر و آشوبی که در ساختار اجتماعی شهرهای کوچک و بزرگمان درافتاده به آشنا سخن گفتم.

اکنون اما چرا از زندان برای شما نامه می نویسم؟ برای اینکه هنوز ناباورانه، به شما، آری به شخص شما، امید بسته ام. باورم بر این است که: شما مگر برای این انشقاق بزرگ مردمان چاره ای بیندیشید. شما، امروز رهبر کدام مردمید؟ من مردم فراوانی برای شما نمی بینم. رهبری، آن هم بر حداقل مردم، که غرورآفرین نیست. مبادا من و شما را ازدحام مردمی که به استقبال یک مسئول و یا خود جنابعالی می آیند، بفریبد. شما اگر به دیگر افراد مشهور هم اجازه ی سخنرانی و حضور در کشورتان بدهید، غوغای مردمان ما فزونی خواهد گرفت. اجتماع فراوان این مردم، هیچ گاه قابل استناد نبوده و نیست.
امروز شما بر کشوری رهبری می کنید که مردمش از دست رفته است. کشوری که در گردونه ی چه کنم های بسیاری گرفتار است. کشوری که اتحاد و یکپارچگی اش، به دست خود شما و اطرافیان شما، به حاشیه رفته است و نگرشی قلیل و تنگ به میدان آمده. نمی دانم امسال را سال چه نامیده اید. شنیده ام که به کوشش و تلاش در آن اشاره شده است. این نامگذاری، نشان می دهد که بعضاً مشاوران شما، افراد صادق و کارآمدی نیستند. من و همه، آنجا به شما آفرین می گفتیم که امسال را سال آشتی ملی می نامیدید و خود برای این پیوند مبارک اما دشوار و سخت، پیشقدم می شدید. اگر کوشش و تلاش برای شما مهم است، از انرژی آن در آشتی ملی باید بهره ببرید.

رهبر گرامی، می دانم سخنان ناگوار من چه بسا تلخ و آشوبنده باشد. اما بیایید سخن تلخ و صادقانه مرا، بر شیرینی سخن چاپلوسانه ی کسانی که شما را احاطه کرده اند، ترجیح دهید. جامعه ی ما، در جوار یک انفجار بزرگ است. دیگ جوشانیست که ما به خاطر آزار از خروج پرسروصدای بخار آن، چوب کبریتی در سوپاپ آن فرو کرده ایم. من با همه ی اطمینانی که سابقاً در جانبداری از شما می نوشتم، اکنون نیز در جانبداری از شما مینویسم: ما، به روزهای پایانی فرصت آزمون خویش رسیده ایم. روزهایی که دست تقدیر، سنتهای ناب و حتمی خدای متعال، ما را از گردونه ی امتحان به در می برد. امتحانی که در این سی سال فرصت، جز خراش و خرابی با ما نبوده است. ما و شما؛ مردم خویش را از دست داده ایم. اگر سکوت و آرامشی در آنان میبینید به ضرب زور و اسلحه است. اگر باور ندارید به یک آزمون خیالی تن در دهید. به دو کشور ایران و مثلاً سوئد یا کانادا یا حتی مالزی اعلام می کنیم که مردم این دو کشور، یک روز، فقط یک روز پلیس و بسیج و اسلحه ای بر سر نخواهند داشت و آزادند که هرچه می خواهند انجام دهند. فقط طی یک روز. تصور می کنید در پایان این یک روز؛ کشور ما و شما چگونه خواهد بود؟ و کشورهای دیگرچطور؟ قصد من از این مقایسه، مجیزگویی از غرب یا سایر کشورها نیست. بلکه می خواهم به شکنندگی آرامش و سکوت دروغین جامعه ی خویش اشاره کنم.

رهبر عزیز! من و بسیاری، هنوز دوستدار شما و سرنوشت کشور خویشیم. به رهبری شما بر مقدرات کشور ایمان داریم. ما دوست داریم با رهبری شما به افقهای مبارک دست ببریم. اما شما ظاهراً این اشتیاق را طالب نیستید. بعضاً مشاوران و دوستان ناآگاهی شما را در محاصره ی خود گرفته اند، به شما اطلاعات و آمار نادرست میدهند. و از زبان
شما سخن غیرواقع برمی آورند. دوستانی همچون آقای شریعتمداری کیهان، که اطمینان دارم آنگاه که همه از اطراف شما پراکنده شدند و شما و او در یک جزیره تنهایی تنها ماندید، او درجانبداری غلیظ از شما، به مخالفت با خود شما برخواهد خواست!

برخلاف ظاهر تلخ نوشته ام، با صدای بلند و آوازی که همه ی هستی را درنوردد اعلام می دارم که: ما شما را دوست داریم و به پایان خوب سرنوشت شما سخت علاقه مندیم. مرا و ما را باور کنید. حتی در خیال احتمال دهید که ما درست می گوییم. این احتمال هیچ هزینه ای برای شما ندارد. در خیال خود باور کنید که دوستان خوب شما، فراتر از شما، و در صنفی که انگ دشمن بر پیشانی آحادش خورده است، غم شما را می خورند و مضطربانه علاقمند درخششِ نابِ شما در این روزهای پایانی آزمون الهی اند و با شجاعت تمام، شجاعتی که من شخصاً در شما باور دارم، امسال را سال آشتی ملی اعلام کنید و از ملامت هر ملامتگری نهراسید. که خدا شما و ما را کفایت میکند. خدایی که دست خود و دست مردم را در دست شما می نهد. یاعلی!

فرزند شما: محمد نوری زاد. اوین بند۲۴۰- سلول۵۷


در ادامه متن کامل منتشر شده سخنان آقای میرحسین موسوی که در دیدار با اعضای کمیته دانشجویی مجاهدین انقلاب گفته شده است می آید:
(تاکید ها از من است)
امروز: میرحسین موسوی تبیین شعارهای درست و منطبق با خواسته های به حق مردم را یکی از وظایف اصلی جنبش سبز برشمرد و تاکید کرد: وظیفه ما این است که شعار ها را با دقت و درست انتخاب کنیم و بر سر آن ها بایستیم.

مهندس میر حسین موسوی در دیدار با اعضای کمیته دانشجویی این سازمان ضمن ارائه تحلیلی از وضعیت کشور، با اشاره به نیروی انسانی عظیمی که در دانشگاه ها وجود دارد، گفت: سرکوب ها نتوانسته است جلوی پیشرفت جنبش سبز را در دانشگاه ها بگیرد بلکه شرایط موجود باعث شده است نفوذ اهداف جنبش سبز در دانشگاه ها عمیق تر شود و امروز در دانشگاه ها فعالیت سیاسی توام با عقلانیت درحال گسترش است. بحث های واقع بینانه در مورد نقاط ضعف و قدرت توام با استقامت و تامل برای ادامه ی راه سبز حیاتی است. وی تصریح کرد علت اینکه موج گسترده ی دستگیری ها منجر به توقف جنبش سبز نشده است همان واقعیتی است که در شعار کلیدی مردم یعنی "ما بیشماریم" تبلور یافته است. این شعار بسیار مهم است در سطح دانشگاه ها سه و نیم ملیون دانشجو حضور دارد که اکثریت قریب به اتفاق آنان می دانند راه سرافرازی کشور گسترش امواج سبز آگاهی و مسئولیت در میان توده های ملیونی مردم است. دانشجویان فرزندان مردم هستند و به خوبی آگاهی بخشی و اطلاع رسانی را تاکنون انجام داده اند.
موسوی گفت کسانی که سرکوب می کنند مسیر خود را طوری تعریف کرده اند که بخش کوچکی از ملت را در داخل خود جا می دهد و به همین دلیل حتی در بهشت زهرا هم با اسلحه و باتوم ظاهر می شوند و ما راه سبز را طوری
باید تعریف و معرفی کنیم که همه ی هفتاد ملیون جمعیت کشور حتی مخالفان ما را در بربگیرد. وی تبیین شعارهای درست و منطبق با خواسته های به حق مردم را یکی از وظایف اصلی علاقمندان به جنبش سبز برشمرد و تاکید کرد وظیفه ی ماست که شعارها را با دقت و درست انتخاب کنیم و سپس بر سر تحقق آن ها بایستیم.
موسوی آزادی و عدالت را دو کلید واژه ی مهم در حرکت جنبش سبز دانست و گفت عدالت و آزادی از هم جدایی
ناپذیرند و آن کسی که وضعیت معیشتی فلاکت بار دارد بیشتر در معرض از دست دادن آزادی های اساسی است.

موسوی گفت راه حل مشکلات اقتصادی مردم و کشور اقتصاد صدقه ای نیست. شما حاصل به باد دادن ثروت های ملی و درآمدهای نفتی را نگاه کنید. هر روز ما بیشتر از دیروز به درآمدهای نفتی وابسته شده ایم و بازارهای ما پر از
کالاهای خارجی است در حالی که تقریبا همه ی صنایع و کشاورزی ما در وضعیت بسیار دشواری قرار دارند. شما در مورد وضعیت نیروی کار کشور دقت کنید. بنده واقعا وقتی با این سیاست ها و فساد و بی برنامگی و در کنار آن قول نرخ بیکاری پنج درصد را می شنوم حیرت می کنم. این روندها اگر ادامه یابد، در آینده سند چشم انداز بیست ساله یک شوخی که برای گول زدن مردم تهیه شده است تلقی خواهد شد و نه یک سند معتبر برای نشان دادن راه پیشرفت کشور.
امروز یک چهارم زمان تعیین شده برای نیل به اهداف گذشته است. بیاییم بدون تعصب بررسی کنیم که آیا به آن اهداف نزدیک تر شده ایم یا دورتر. ما دیگر نیازی نداریم برای نشان دادن دلایل این وضع به جای دور یا تحلیل های پیچیده برویم. کافی است به زندان ها نگاه کنیم و ببینیم چه تعداد از خدمتگزاران و روزنامه نگاران و زنان و مردان کارآمد کشور را به بهانه های واهی راهی زندان کرده ایم و پروژه ی اعتراف گیری راه انداخته ایم و هم اکنون هم که به تعداد اندکی از زندانیان مرخصی داده شده است، آن ها زیر فشار هستند که اگر می خواهند به زندان برنگردند،
مصاحبه کنند و این در حالی است که به طور مدام رسانه های مردمی و مستقل زیر فشار هستند.
موسوی اضافه کرد بنده چشم اندازی برای آزادی مطبوعات و رسانه ها آنچنان که در قانون اساسی آمده است نمی بینم فلذا باید علاقمندان به جنبش سبز خود را با شرایط موجود تطبیق بدهند و در همین شرایط سخت، راه هایی را برای بسط آگاهی و گسترش رسانه ها پیدا کنند. گذشته از آن همه ی ما امروز باید در محیط فعالیت و خانه ی خود یک رسانه باشیم.
موسوی افزود به هنگام جنگ تحمیلی که تاسیسات مهم کشور زیر بمباران قرار داشت و از سوی دیگر عناصری که خود را به صدام فروخته بودند از هیچ خرابکاری کوتاهی نمی کردند، بعضی ها معتقد بودند که بهتر است بگذاریم جنگ تمام شود تا بازسازی را شروع کنیم. ولی دولت به این نتیجه رسید که هنوز آتش یک انفجار در یک مجتمع و یا پالایشگاه و تاسیسات خاموش نشده است، ما باید بازسازی را شروع کنیم. یعنی شعار اینکه باید قدرت سازندگی ما از تخریب دشمن پیشی بگیرد، جا افتاد. الان هم همان تجربه باید مورد توجه قرار گیرد. هر منفذی که بسته می شود بلا فاصله باید پنجره های دیگری گشوده شود. هر روزنامه ای که بسته می شود، راه انتشار یک روزنامه ی دیگر در چهارچوب قانونی جستجو شود. هر وبلاگی که بسته می شود ده ها وبلاگ دیگر برای دفاع حقوق مردم باید راه اندازی شود. این تنها راه است و ما بیشماریم و ما می توانیم این کار را انجام دهیم. باید توجه کنیم راه کوتاه نیست. ما باید یاد بگیریم که فعالیت های بحق سیاسی خود را با زندگی روزمره ی خود در این جا و آن جا توامان اداره کنیم. عظمت جنبش از ابتکار افراد معدودی نابغه برنمی خیزد. عظمت جنبش از فعالیت انسان های بی شماری ناشی می شود که
آشکار و پنهان در حدی که می توانند در گشوده کردن این راه به آینده ی سبز کمک می کنند و در این راه حتی یک دعای خیر از یک فرد گمنام در یک گوشه ی دورافتاده ی کشور مغتنم است. در راه سبز کسی فکر نمی کند که کار بزرگ انجام می دهد، بلکه همه فکر می کنند که کار درست انجام می دهند. همه باید بدانند که ما می خواهیم کار درست انجام دهیم. ما می خواهیم از کرامت ذاتی انسان ها دفاع کنیم. ما می خواهیم مفهوم ملت ایران مساوی یک پادگان و یا یک گروه اندک تلقی نشود. ایران یعنی بیش از هفتاد ملیون شهروند آزاد و با فرهنگ و اعتقادات رنگارنگ. ما از این کثرت و تنوع نمی ترسیم. ما اصولگراها را دوست داریم همانطور که همه ی اقشار ملتمان را. و همه ی فرهنگ های موجود را. و همه ی قومیت ها و همه ی زبان ها را دوست داریم. ما می گوییم قرار بود قرائتی رحمانی از اسلام را که سایه ی مهربانی و تحمل را در کشور باز کند داشته باشیم نه اقدامات ضد دینی اعتراف گیری و ماجراهای کهریزک و خوابگاه های دانشجویی و فجایع سی خرداد و عاشورا و دیگر روزها را. و الان هم می گوییم راه حل مسائل دستکاری آمار تعداد شهدا و پرکردن زندان ها نیست بلکه راه، رسیدگی به خانواده های شهدا و باز کردن در زندان ها و آزاد کردن رسانه ها و انتخابات آزاد رقابتی غیر گزینشی است.
اگر می گویید حکومت نوکر مردم است، نوکر ولی نعمت خود را نمی کشد، آزار نمی دهد، او را به زندان نمی اندازد، او را محدود نمی کند و خواسته های خود را به نام خواسته ی مردم مطرح نمی کند. شما بگذارید برای آنکه صدا و
سیما رسانه ی ملی باشد، ملت بیاید در آن رسانه صحبت کند. نه آنکه حتی یک مناظره ی ساده و کنترل شده را طاقت نیاورید.
موسوی گفت همه بدانند که راه حل مشکلات کشور در منحرف کردن اذهان مردم از مسائل اساسی نیست. حکومت باید همیشه به فکر زلزله ی پایتخت باشد، نه آنکه خوابنما شود که زلزله ای بزرگ در راه است. در حالی که دولت
مدیریت و قدرت جابجایی حتی چند هزار نفر در تهران را ندارد، نباید با لفظ آمرانه از خروج پنج ملیون نفر از مردم تهران صحبت کند. شما اول نم نم ببارید و سپس غرش رعد و برق را داشته باشید. شما یک رشد معقول را برای رفاه و آموزش و بهداشت مردم داشته باشید و سپس تبلیغ افزایش نرخ جمعیت کشور را بکنید. امروز سیاست های بدون حساب و کتاب و خیال پردازی ها کشور را در مقابل تهدیدات خارجی قرار داده است. درست است که همه ی ملت ما آماده است در مقابل هر نوع تهدید بیگانه متحد بایستد، ولی در عین حال مسببان این شرایط در داخل را فراموش نخواهد کرد. بنده توصیه می کنم که به جای آنکه ناممکن جابجایی پنج ملیون نفر از تهران را بدهیم، ضمن اقدامات درست و سنجیده، برای مواجهه با هر خطر ناشی از بلایای طبیعی تلاش کنیم که خطر بلایای خارجی خودساخته را از سر ملت دور کنیم. فکر نکنیم مردم گفته ها و اعمال ما را فراموش می کنند. مردم حتی نسبت به سرنوشت کرم ها و لاک پشتی که به فضا حساسند و می خواهند بپرسند نتایج تحقیقات در مورد این حیوانات بی گناه به کجا انجامید.

اشاره به انتشار خبرهایی مبنی بر قبول شرکت در انتخابات آینده توسط اصلاح طلبان.

بدون شرح!

از نیک آهنگ کوثر

احتمالا در این مدت از مشکلات تصمیم گیری بین دو قوه مقننه و مجریه آگاه شده اید، خصوصا بعد از پایان تعطیلات سال جدید.

تصمیم اقتصادی که مجلس گرفته است و دولت حاضر به اجرای آن نیست و در عوض بر پیشنهاد خود همچنان پافشاری میکند.

اختلاف هم کلا بر سر 20 میلیارد دلار پول مردم(بخوانید لحاف ملا!) است که دولت می خواهد آن را بی حساب و نظارت از آن خود کند که مجلسیان جسارت خرج این تتمه حق ملت را ندارند و اجازه نمیدهند. البته با این استدلال که بتدریج ، اگر 20 میلیارد امسال که مجوز آن صادر شده از گلوی حکومت پایین رفت سال آینده همه 40 میلیارد دلار (20+20) را به حساب حکومت واریز می کنند.

به اعتقاد اینجانب کلا دعوا بر سر جسارت و عدم جسارت عده ای از حکما است وگرنه همه بر سر تصاحب لحاف ملا اتفاق نظر دارند. اولا که نیمی از آن کلا حلال شده و ثانیا مابقی دعوا بر سربقیه آن مربوط به امسال است یعنی 350 روز پیش رو بعد از آن نیز که باز هم اتفاق نظر وجود دارد.
البته گزینه دیگری هم می تواند وجود داشته باشد: آنکه همین 20 میلیارد فعلی را نیز حکومت نتواند هضم کند که اولا اشتهای دولت نشان داده که خیلی بعید است به پول حساسیت نشان بدهد،(به همین دلیل) ثانیا کسی به آن فکر نمیکند!
اما ظاهر ماجرا بسیار جذاب و اکشن است.(ما ایرانی ها هم که عاشق این هستیم دو نفر یا گروه با هم دعوا کنند و ما تماشا کنیم و اخیرا با موبایل فیلم بگیریم!)
در این مجموعه دعواها خیلی حوادث دیگر مثل تهدید کردن، پته یکدیگر را روی آب ریختن و .. هم اتفاق می افتد که پی گیری آنها نیز خالی از لطف نیست!(اخیرا مجلسی ها، فساد اقتصادی معاون اول آقای احمدی نژاد را افشا کرده اند.)
به احتمال زیاد نیز این موضوع بستری است برای طرح سایر مشکلات و تصویه حساب های گروهی و جناحی در حکومت.


به همین مناسبت و اظهار برادری این قوا:
روابط برادرانه!!!

از نیک آهنگ کوثر

پ.ن: مثالی در وبلاگ راز سربه مهر دیدم، گفتم ذکر آن خالی از لطف نیست:

اختلاف مجلس و دولت درباره روش اجرای لایحه هدفمند کردن یارانه ها، عین اختلاف دو نفر است در ورودی یک غار مخوف و غریب؛ یکی می گوید همین الان با پای چپ وارد شویم؛ دیگری می گوید نه؛ ده دقیقه دیگه با پای راست!


بدون شرح!
از نیک آهنگ کوثر

سلام خدمت همگی دوستان
سال هزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی رو به همه دوستان تبریک میگم و عذر می خوام بابت چند هفته ای که نبودم و گرفتاری روزمره نمیگذاشت که سری بزنم و مطلبی بنویسم. البته ناگفته نماند که واقعا این روزا حس و حال نوشتن مطلب هم نبود...
گفته اند مهمان اگر یک بود چه غم بود؟
نوشتن مطلب و اشاره به مشکلات هم حسن خوبی دارد و هم حسن بدی! حسن خوبی آن را که همه میدانیم و اما حسن بدی آن این است که بتدریج دیدن مطالب منفی و کژی کاستی روحیه آدم را خراب میکنه اونم وقتی که همش حسن بدیه!!
بگذریم، امیدوارم در سال جدید با محول الحول شدن، همه چیز بتدریج تغییر کنه و حال همه خوب شه!
تصمیم دارم که در سال جدید بیشتر با مطالب طنز در خدمتتون باشم. چون طنز خواص زیادی داره، مثلا هم بعد انتقادی داره هم باعث تغییر طبع میشه و هم در اون میشه مطالبی رو گفت که به صورت معمول نمیشه.
امیدوارم در مجموع وبلاگ خوبی از آب دربیاد و خوشحال میشم که دوستان نظرات و راهنمایی هاشونو دریغ نکنن.
به مناسبت این ایام آرزوی سلامتی، شادکامی و روزهایی بهتر رو برای همه آریایی ها دارم.

پست‌های جدیدتر پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی