بدون شرح!
از مانا نیستانی
پ.ن: قابل توجه دوستانی که حتی حاضر به شنیدن نیز نیستند


در گزاره های خبری شبکه های خبری فارسی، خصوصا در رابطه با بیانیه اخیر میر حسین موسوی به مناسبت روز بسیج، دیده می شود که هیچ کدام اشاره ای به نیمه پایانی بیانیه و آن بخش از سخنان میر حسین نکردند که مربوط به یکپارچگی مردم ایران و استفاده حکومت از ترس در جهت سرکوب و همچنین استفاده خارجیان از آن و احتمال تجاوز نظامی به کشور بوده است.

و جالب تر از آن اینکه حتی BBC فارسی بیان کرد که -برخلاف نظر آقای موسوی- بسیج از ابتدای تشکیل با همین اهداف -سرکوبگرانه- زاده شده! و آقای موسوی - نسبت به ابتدای انقلاب- دیدگاهشان به بسیج عوض شده است!!

خب شاید انتظار اینکه سایر کشورهای و رسانه ای آنها بخواهند مانند خود ملت ایران از جنبش سبز دفاع کنند امر بیهوده ای باشد، اما باید در نظر گرفت که احتمال سو استفاده این رسانه ها و کشاندن جنبش به سمت منافع خاص کشورهایشان نیز کم نیست، خصوصا شبکه فارسی BBC که به نظر میرسد یکی از اهداف تاسیس آن همین انتخابات و مسائل بعد از آن بوده است.

تاریخ نیز نشان داده که در تمامی حوادث سیاسی ایران دولت های خارجی تماما موافق دیکتاتوری بوده اند و همیشه ملت ایران تلاش کرده از آزادی و حق بیان خود دفاع کند، حال در بین کشورهای استعماری آن زمان، تنها آمریکا به این دخالت خود اعتراف کرده که البته این موضوع به تغییرات در جهت گیری حکومت آمریکا نسبت اتفاقات در سایر نقاط دنیا باز می گردد.

اما هنوز کشورهایی مانند روس و انگلیس نه تنها اعترافی در مورد دخالت های خود نداشته اند بلکه اسناد اطلاعاتی چند دهه پیش خود را نیز منتشر نکرده اند.

خوشبختانه امروزه مردم بسیار با سعه صدر و با دیدی باز به پیگیری مسائل کشورشان می پردازند و مخالفان خارجی و داخلی خود را بهتر از گذشته شناخته اند.

امیدوارم که جنبش سبز بتواند همچنان عاقلانه یکپارچگی خود را حفظ کرده و هوشمندانه از این رسانه های خارجی در جهت منافع خود استفاده کند بدون آنکه در دام های تفرقه افکنانه آنها بیوفتد.



بدون شرح!
از مانا نیستانی

نکته جالبی که نامه های منتشر شده مهندس میر حسین موسوی دارد این است که همزمان با بیان مقصود وی از ادبیات زیبایی نیز بهره مند است که طبع هنری ایشان را می رساند...
در جدید ترین نامه منتشر شده ایشان به مناسبت سی امین سالگرد تاسیس بسیج، وی از ترس ملت به عنوان زمینه حضور نیروهای خارجی و از ترساندن ملت به عنوان آخرین حربه حاکمیت مستبد نام می برد که بسیج حزبیِ فعلی را ابزار اجرایی این سیاست می داند و مردم را به مقاومت در برابر آخرین چاره حکومت فرا میخواند و البته پیشنهاد تشکل هایی مستقل و مردمی مانند نهاد بسیج را نیز میدهد و کلا رمز پیروزی این تشکل ها را ایمان و اعتقاد مردم میداند نه اسباب بازی های جنگی در دست مخالفان!
بدلیل زیبایی و تاریخی بودن آن متن کامل بیانیه در زیر می آید:
تاکید ها از من است.

بسم الله الرحمن الرحیم
پنجم آذرماه سالروز تاسیس بسیج مستضعفان از سوی امام خمینی و فرصتی است تا این نهاد موثر در تاریخ انقلاب اسلامی در معرض نگاهی دوباره قرار گیرد. بسیج چه بود و چه هست و چه باید باشد؟ بسیج را چه چیز ساخت و چه چیز نامدار کرد و قهرمان تمامی سلیقه‌ها و گرایش‌ها در دوره‌ای از تاریخ معاصر این سرزمین قرار داد؟ آن سابقه درخشان و دستاورد بزرگ که بسیج نامیده شد با بودجه‌های کلان و سلاح‌های گران به دست نیآمد. سازماندهی برتر نبود که از بسیج اسطوره ساخت و قدرت نظامی نبود که توانایی‌های بسیج را شکل داد، بلکه نیت‌هایی پاک و عمیق این بنای بلند را برافراشت و اسوه‌هایی را پرورش داد که هنوز هرگاه از آنان نام برده می‌شود گویندگان و شنوندگان، یاران پیامبر (ص) را به یاد می‌آورند.


علاوه بر این، بسیج در تاریخ انقلاب نماد و نهاد شجاعت و ایستادگی ملت ماست. سی سال پیش از این امام بسیج مستضعفان را در مقابله با احتمال حمله نظامی ابرقدرت ها به وجود آورد و این موثرترین اقدام ممکن برای پیشگیری از آن خطر بود. در این سه دهه هیچ سلاحی وجود نداشت که قدرت‌های بزرگ و کوچک مخرب‌تر از آن را در اختیار نداشته باشند و تنها چیزی که آنان را از گزند رساندن به این خاک منصرف و یا پشیمان می‌کرد ملاحظه شجاعت مردمی بود که از قدرت قدرتمندان نمی‌ترسیدند و در دفاع از آرمان‌ها و حقوق خود کوتاهی نمی‌ورزیدند. بسیج قابی بود که این چهره از ملت ما را به نمایش می‌گذاشت.


و بسیج جلوه‌گاهی بود برای ظهور یکپارچگی اقشار و سلیقه‌های گوناگون مردم ما. زمانی که پدر دلسوز ما این نهال را غرس می‌کرد گفت: «کشوری که بیست میلیون جوان دارد، باید بیست میلیون بسیجی داشته باشد». چنین هدفی چگونه می‌توانست تحقق بیابد اگر بسیج به یک سلیقه یا نحله یا فرقه یا قشر تعلق پیدا می‌کرد؟ بلکه مقصود او از ارتش بیست میلیونی ایجاد ‌آن ظرفی و رنگی بود که بتواند تمام، یا لااقل اکثریت عظیمی از رنگ‌های جامعه را در خود جمع کند؛ شبیه‌ترین چیز به پرچم‌های سالار شهیدان (ع) که هر ساله در کشور ما بلند می‌شود و همه اقشار مردم ما، حتی برخی از اقلیت های دینی را گرد خویش می‌آورد.


اگر بسیج به یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخی ملت ما تبدیل شد به خاطر توجه به چنین رمزهایی بود، والا از صرف یک نام چنین هنرهایی ساخته نیست؛ هنر تبدیل انسان‌هایی عادی به لشکر مخلص خدا، هنر پایدار ماندن
و پیروز شدن با دستانی خالی و هنر محور و مایه وحدت و سربلندی یک ملت تاریخی و بزرگ قرار گرفتن.
اینک نیز داستان همین است. نوعی از نام‌ها و نشانه‌ها، نوعی از کلمات و ظواهر، نوعی از لحن‌ها و لهجه‌ها، نوعی از جملات و طلسم‌ها…. نیستند که مدرسه‌های عشق و انسان‌های بزرگ می‌سازند. تمامی بسیجیان نامدار و گمنامی که ایمان و ایران به آنان افتخار می‌کند به صرف ادای چند حرف در میادین سابقین قهرمان نشدند.
آنان در بوته قرار گرفتند. و در این جهان کیست که در بوته‌های فتنه آزموده نشود؟


احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون.
آیا مردم گمان کردند همین که بگویند ایمان آوردیم به حال خود رها می‌شوند و در فتنه‌ها آزموده نخواهند شد؟
و لقد فتنا الذین من قبلهم و لیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین
به تحقیق کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم و خداوند خواهد دانست کسانی را که راست گفتند و خواهد دانست آنانی را که دروغ‌ گویانند.
اینک نوبت به وارثان باقری‌ها و باکری‌ها رسیده است. نسل جدیدی که بسیجی نامیده می‌شود امروز در بوته تاریک‌ترین شبهه‌ها و فتنه‌ها قرار دارد. آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمومنان (ع) مبارزه کردند؟ یا این قیاس‌ها واهی است و کسانی که این‌گونه قیاس می‌کنند بسیج را ماشینی سرکوبگر می‌‌خواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسان‌هایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب این سوال را می‌دانند؟ هویت آن سازمانی که اینک بسیج مستضعفان نامیده می‌شود به راستی چیست؟ دستگاهی بی‌نیت که بفرموده چشمانش را می‌بندد و دست ‌و پای خواهران و برادرانش را می‌شکند، یا نهادی مجهز به عمیق‌ترین بصیرت‌ها که می‌تواند در ظلمانی‌‌ترین شب‌های فتنه راه‌ را از بیراهه‌ تشخیص دهد؟ شب فتنه روز کسانی است که در پاسخ به این پرسش‌ها مردد مانده‌اند.
اذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن. پاسخ پیامبر (ص) را به تمامی این تردیدها بشنوید که وقتی
فتنه همچون پاره‌های شب تاریک شما را فرا گرفت باید به قرآن رو کنید.


قرآن شفیعی است که اگر به سود کسی شفاعت ‌کند از او پذیرفته خواهد شد و چون به رغم کسی شهادت ‌دهد تصدیق می‌شود؛ کتابی که هرکس آن را پیشوا و پیشارو بگذارد به بهشت می‌رود و کسانی را که به آن پشت کنند به سوی دوزخ می‌راند؛ کتابی که به سوی بهترین راه‌ هدایت می‌کند؛ کتابی که به روشنی و صراحت ما را فرمان می‌دهد تا با رستگویان باشیم.


یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین

ای کسانی که ایمان آورده‌اید از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید.
ولی اگر معلوم بود کدام گروه راستگو هستند که شب فتنه به پایان می‌رسید. در عین حال این قدر معلوم است که
راستگویان دروغ نمی‌گویند. کسانی که در مبارزه سیاسی اصلی‌ترین شیوه‌شان دروغ گفتن است حتما راستگو نیستند؛ تقوا در همدستی‌ با آنان و ایمان سازگار با پیروی‌شان نیست. آیا در این چند ماهه هیچ دروغی نشنیده‌اید؟ ای جماعت مومنان! تقوا کنید و با راستگویان باشید.

بسیج چه بود و چه خواهد بود و چه باید باشد؟ بسیجی که امام می‌‌خواست در مقابل ملت قرار نمی‌گرفت، بلکه در کنار مردم و پشت‌سر آنان بود؛ بسیجی که فراتر از جناح‌ها عمل کند و بازوان بلندش همه اقشار را در بر بگیرد؛ بسیجی که از دوستی مردم لذت ببرد؛ بسیجی که به دنبال رفاقت و محبت و یگانگی مردم باشد؛ بسیجی که بدون توجه به اختلافات سلیقه‌ای خود با دیگران حافظ عرض و ناموس‌شان باشد، که آنان یا برادر او در دینند و یا نظیر او در آفرینش؛ بسیجی که حرمت حریم‌های خصوصی مردم راحفظ کند. امام بسیج را به عنوان ابزاری برای قدرت حاکمان نمی‌خواست، بلکه نهادی برای قدرت مردم می‌دید تا حاکمیت آنان بر سرنوشتشان تضمین نماید. قرار بود رفتار و اندیشه بسیجی در مردم اثر کند، نه آن که قدرت بسیج بر سر مردم فرود آید. قرار نبود بسیج جیره‌خوار دولت شود و به ازای دستگیر کردن مردم در اجتماعات پاداش سرانه بگیرد. افسوس بر بسیج اگر تا حد یک حزب سیاسی تنزل کند؛ این آن چیزی نیست که امام ما برای بسیجیان می‌خواست. قرار نبود بسیج به دستگاهی تبدیل شود که اختیار انتخاب و آزادی رای را از مردم بستاند.

برادران بسیجی من! کدام عیب و کاستی در آرزوهای امام برای بسیج وجود داشت که از آنها کناره گرفته ‌شود؟ و چرا باید چهره‌ای که با زحمات گذشتگان شما پدید آمد به کدورت‌ها آلوده گردد؟ شما خود با مردمید و از مردمید. مفاهیمی که فطرت مردم آنها را می‌پسندد چرا باید در نزد برخی از دوستان بسیجی ما نفرت ایجاد کند؟ کدام زشتی در نام‌هایی چون آزادی وجود دارد که وقتی بر زبان می‌آید قلب بعضی از آنان را مشمئز می‌کند، گویی که نام بزرگترین گناهان باشد؟
حال آن که هنوز بزرگترین میعادگاه‌ها در اکثر شهرهای ما به نام آزادی خوانده می‌شوند. مگر نمی‌گوییم عنوان‌هایی چون حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق اقلیت‌ها، و امثالشان محمل‌هایی است تا قدرت‌ها ریاکارانه خویشتن را به آنها الصاق کنند و سیمایشان را زیبا جلوه دهند؟ چرا آنهایی که قاعدتا باید صاحبان اصلی و اصیل چنین آرمان‌هایی باشند از آنها فاصله می‌گیرند؟ مگر می‌خواهند مکتب‌شان کریه جلوه کند؟ چرا این مفاهیم را لعن می‌کنیم و ملاک بی‌دینی قرار می‌دهیم؟ دینی که چونان یک بوته گل دلخواه برای بشر ارمغان آورده شد، از بس که آموزه‌هایش ملایم و موافق با فطرت بود. مبادا آن را تبدیل به یک بوته خار کنیم تا هرکس با هر گوشه از آن تماس می‌گیرد زخمی شود؛ زخم‌هایی از نوع آنچه جوانان ما در خیابان‌ها می‌بینند.
بسیج نیز سی سال پیش از این همچون یک بوته گل و یک پارچه نور متولد شد. آیا اگر کسی رجعت به آن عهد نورانی و نخستین را بخواهد به انقلاب پشت کرده است و دست به براندازی نظام زده است؟ آیا اگر کسی بازگشت به نسخه اصیل انقلاب اسلامی را طلب کند، آیا اگر کسی خواستار آن اسلام ناب محمدی که امام منادی و معرف آن بود باشد و از خرافه‌پرستی‌ها و قشری‌گری‌هایی که با نام دین به مردم فروخته می‌شود بیزاری بجوید، آیا اگر کسی اجرای بدون‌تنازل قانون اساسی را دنبال کند، آیا اگر کسی از وفاداری به عهدهای ایمانی و انسانی بپرسد جز به دادگری فراخوانده است؟ آیا چنین کسانی باید در خیابان‌ها کتک بخورند، در زندان‌ها شکنجه ببینند و به حبس‌های طولانی‌مدت محکوم شوند؟ آیا اسلام و قرآن اجازه می‌دهد مردمی که با مسالمت حاکمانشان را به عدالت امر می‌کنند کشته شوند؟

و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم
و مردمی را که به دادگری امر می‌کنند به قتل می‌رسانند، پس آنان را به عذابی دردناک بشارت ده.

بسیج چه بود و چه خواهد بود اگر به مسیری که پیش‌رویش گذاشته شده است ادامه دهد؟ آن نیرویی که یک زمان نماینده شجاعت ملت ما بود آیا اینک به کار گرفته شود تا ایرانیان را بترساند؟ کاملا پیداست که آخرین و تازه‌ترین راهبرد اقلیت اقتدارطلب ایجاد هراس در مردم است. آیا لباس‌های مخوف می‌پوشند و ‌در خیابان‌های شهر آرایش‌های نظامی به خود می‌گیرند تا هم‌وطنانشان را مرعوب کنند؟ یا مردم را می‌ترسانند چون خود می‌ترسند؟ یا فرزندان انقلاب را به هفت سال و ده سال و پانزده سال زندان محکوم می‌کنند تا به خود تسلی داده باشند؟ و فکر نمی‌کنند که با این رفتارهای کوته‌بینانه چگونه امنیت ملی کشور را در معرض خطر قرار می‌دهند.
کافی است مردم بترسند تا پای قدرت‌ها به مرزهای این بوم باز شود. کافی است سمعه شجاعت این ملت خدشه‌دار گردد و بیگانه در دلاوری و استواری آنان تردید کند تا خواب های سی ساله تعبیر شود. به دو کشور همسایه ما که اینک در اشغال خارجی قرار دارد نگاه کنید. در هر دو آنها نخست مردم ترسانده شدند و ترسیدند. ظاهرا قدرت‌ها با
شعار آزادی‌بخشی به این دو کشور قدم گذاشتند، در عین‌حال که وقتی ابوغریب‌ها را به راه می‌انداختند طمع خویش را در چهره‌های وحشت‌زده مردم پنهان نکردند. آنها با صراحتی که بیشتر از آن ممکن نبود به مردم این دو کشور می‌گفتند شما همان‌هایی هستید که از صدام و طالبان وحشت داشتید، پس اینک حق آن است که از سلاح‌های رعب انگیزتر ما بیشتر بترسید. حتی تروریست‌های افراطی هنوز به آن امید که بتوانند همچون خونخواران پیش از خود بر هراس مردم این کشورها حکومت کنند آنان را بیرحمانه می‌کشند. قربانیان ددمنشی‌های صدام و طالبان هنوز دارند تاوان ترس خود را می‌پردازند، کما این که ملت ما هنوز امنیت و آرامش خویش را مرهون شجاعت و استحکامی است که در طول سی سال گذشته به نمایش گذاشت.
حال کسانی در داخل کشور می‌خواهند این سرمایه را از ما بگیرند.
در مقابل نمایش‌های آنان مردم یا نمی‌ترسند، که نمی‌ترسند، و این آخرین حربه هم از آنان سلب می‌شود، و یا خدای ناکرده می‌ترسند. در آن صورت آیا اسباب‌بازی‌های جنگی از تمامیت این کشور حفاظت خواهدکرد؟
بسیج در تاریخ معاصر ما نه فقط یک نام، بلکه یک عملکرد بود که هرگز از آن بی‌نیاز نمی‌شویم؛ تا جایی که اگر معدودی از متصدیان این عملکرد ماموریت‌های خود را فراموش کنند لازم است ما مردم خود آنها را بر عهده بگیریم. ضرورتی، حتی به مراتب مهم‌تر از آرمان‌های جنبش سبز ما را مجبور می‌کند که اجازه ندهیم کسی در ترسیدن ما طمع کند.
و بدانیم که بالاتر از سیاهی رنگی نیست.
ترساندن آخرین تیر ترکش است. مخالفانتان اشتباه کردند و در مقابل مسالمت و مقاومت شما آن را به کار بردند تا اگرکارگر نشود چاره‌ دیگری نداشته باشند. چاره راستین آنها هم خود شمایید، روزی که از مخالفان خود بپرسید آیا پرچم‌های رنگارنگ شما نیز به معنای اصرار بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی است، و اگر آری گفتند آنها را
بپذیرید. آن روز وقتی است که همه با هم سبز می‌شویم.
میر حسین موسوی
۱۳۸۸/۰۹/۰۴


نقل از سایت کلمه

متاسفانه از دیشب وبلاگ دو تن از سه تن دوستان! این وبلاگ فیل تر شدند. با اینکه هر دو میانه رو و تقریبا مطلب جدید خاصی دروبلاگ نگفته و نگذاشته بودند.
به نظر می رسد که این سیستم فیل ترینگ علاوه بر غیر هوشمندی، روز به روز حیطه خودی ها را تنگ تر می کند و شاید روزی برسد که انتشار هر مطلب بجز در مدح حاکمان ممنوع شود!!
برای دوستان آرزوی موفقیت و سلامتی و همچنین حضور موثرتر در آدرس های جدیدشان دارم.

سرنوشت بعضی از انسانها بسیار عجیب و عبرت آموز است. اشاره دارم به زندگی آقای بهزاد نبوی که از جوانی در جریانات سیاسی قبل از انقلاب فعالیت داشته و در جهت بهتر شدن اجتماع مبارزه می کرده است، و همچنان دوباره بعد از گذشت چند سال از برقراری رژیم جدید حکومتی دوباره مغضوب حاکمیت قرار گرفته و به زندان افتاده است.

متن زیر نامه فرزندان بهزاد نبوی به پدر وی به مناسبت سالروز آزادی وی از زندان های رژیم پهلوی در سال 57 است:


"پدر عزیز! امروز دوم آذر بود، سالروز آزادیت از زندان ستمشاهی. سی و یک سال پیش در چنین روزی به همراه شمار زیادی از زندانیان سیاسی و در پی اعتراضات به حق مردم آزادیخواه کشورمان به استبداد و خفقان موجود در کشور، حاکمیت مجبور به تن دادن به خواست مردم و آزادی تمام زندانیان سیاسی شد. هفت سال از بهترین سالهای جوانیت را زیر فشار شکنجه و بازجویی و زندانهای انفرادی و عمومی‌ سپری کردی به این امید که مردم حاکم به سرنوشت خودشان باشند، به این امید که دین ضامن آزادی و اخلاق و معنویت باشد، به این امید که تذکر ناراستی‌های حاکمان نه تنها حق، بلکه وظیفه مردم باشد، با این امید که ایران برای همه ایرانیان باشد، به این امید که بتوانیم با همه دنیا از موضع قدرت ارتباط داشته باشیم و مجبور به باج دادن به قدرتهای شرق و غرب نباشیم...

شاید در زمان آزادی، به ذهنت خطور نمی‌‌کرد که پس از بیست سال مبارزه قبل از انقلاب و سالها خدمت بی‌ منت پس از انقلاب به جرمهای واهی و فقط به قصد تسویه حساب اربابان قدرت، دستگیر، زندانی و محاکمه شوی. شاید باور نداشتی‌ در حاکمیتی که داعیه عدل علی‌ دارد، تو را با دمپایی و لباس زندان به نمایشی به نام دادگاه بیاورند، به هر اتهام دروغین متهمت کنند، سیمای ضد ملی‌ و رسانه‌های مرتزق از بیت المال هم تمام این اتهامات را به کرّات تکرار کنند، ولی‌ از حداقل شهامت بی‌ بهره باشند و جرات این را نداشته باشند که اقلاً دادگاهت را علنی برگزار کنند. شجاعت و
اقتدار این جماعت تا دندان مسلح در برابر معترضین بی‌ دفاع و رافت اسلامیشان برای ملوانان انگلیسی است. ولی‌ بدان پدر! همان جمله کوتاه تو که گفته بودی حاضر نیستی‌ به موسوی به عنوان سمبل حاکمیت ملتت خیانت کنی‌ تمام نمایش مضحکشان را بر هم زد و خیال خامشان را که چریک پیر را می‌توان شکست نقش بر آب کرد.

پدر عزیزم، صلابت، صداقت، صراحت، شجاعت و آزادگی تو خاریست در چشم جریانی که جز سرسپردگی چیزی طلب نمی‌‌کند. ممکن است جسم بیمار و رنجورت را به بند بکشند، ولی‌ روح بلندت، ایمان راسخت و اراده پولادینت چراغ روشنیست در مسیر آزادی خواهی‌ و حق طلبی نسل من. بدان که عزّت و افتخار دنیوی و اخروی از آن‌ تو و اصلاح طلبان تاریخ کشورمان و ننگ و ذلت ابدی بر پیشانی کسانیست که با مردم خود و خادمان به کشور چنین می‌‌کنند.

فرزندانت یاسر و میثم
2 آذر ماه 1388 "


نمی دانم ولی شاید اگر باز هم حکومت عوض شود معلوم نیست که افرادی مانند وی دوباره مطرود حکومت قرار نگیرند!

شاید این افراد، آرمانها و طرز فکرشان -را اگر به عنوان یک مرجع و شاخص ثابت در میان تلاطم های اجتماعی در نظر بگیریم- نشان دهد که تغییرات در حوزه اجتماعی بسیار بطئی و کند اتفاق می افتد و برای رسیدن به یک جامعه ایده آل سالها، شاید قرنها زمان نیاز است و یک شبه و با یک انقلاب یا یک سرنگونی رژیم و رای گیری و تغییر دولت نمی توان جامعه ای را عوض کرد (همانطور که در کشور هایی مانند عراق یا افغانستان دیده می شود و فقط اشخاص عوض شده اند بدون آنکه فرهنگ سیاسی مردم تغییری بکند)
قطعا سالها طول خواهد کشید تا جایگاه فردی به عنوان شاه -دیکتاتور- در یک مملکت (به عنوان تصمیم گیرنده کل و مسئول در تمامی امور) از میان برود هرچند که شاید شخص وی یا حتی جایگاه آن وجود نداشته باشد، زیرا فکر اعضای آن جامعه هنوز نیاز به فرمان پذیری از شاه و یا شخص اول دارد.
بتدریج با بلوغ جامعه و پذیرفتن و باور اینکه افراد خود میتوانند در سرنوشتشان دخیل باشند( بدون آنکه این موضوع به صورت شعاری باشد) نیاز به دموکراسی بوجود می آید و از شکل ظاهری به عنوان حق باطنی در می آید، همانطور که بعد از انتخابات 88 در ایران می بینیم که مردم به از دست رفتن این حقشان اعتراض می کنند. که شاید به سایر حقوقشان اینقدر حساس نباشند (به عنوان مثال سهمیه بندی کردن بنزین و پیش بینی های که در جهت اعتراضات گسترده مردم می شد و به وقوع نپیوست)
صحبت هایی هم که امروزه درباره حذف جایگاه رهبری مطرح است از همین نگرش منشا می گیرد.
در کل، روند آزادی و دموکراسی در ایران با توجه به موقعیت جغرافیایی و تاریخی آن نسبتا قابل قبول و خوب به نظر می رسد.

در پی انتشار خبر مرگ عوضعلی کردان.




بدون شرح

از مانا نیستانی


این تصویر از اون تصاویر است که علاوه بر به یادگار ماندن در اذهان، پیام های جالبی دارد که در نگاه اول بسیار کمیک و خنده دار به نظر میرسد.
نظر در مورد کشور های دیگر با کارشناسان سیاسی اون کشور ها، اما در مورد انقلاب مخملی ایران فکر کنم هر کس که آن را بخواند بسادگی متوجه تفاوت های بین واقعیت و تصورات طراح این بنر خواهد شد.
متاسفانه همیشه این تفاوت میان واقعیت های جاری و تصورات افراد یا گروه هاست که باعث اضمحلال آنان می شود.
بطور کلی، یکی از علل خنده دار شدن مطلبی، همین تضاد و تفاوت بین حقیقت و تصور است، بسیاری از لطیفه ها و مطایبه ها از همین تناقض ها سرچشمه می گیرند.
این کار در نوع خود بسیار بدیع و زیباست.

موارد نغز و خنده دار:

1 مرکز برنامه ریزی انقلاب مخملی : ستاد تبلیغاتی مهندس موسوی!! و کمیته صیانت از آرا!

2 رهبر انقلاب مخملی: مهندس میر حسین موسوی و اطرافیان!(آقای کروبی فراموش شده است!)

3 از همه جالب تر طرفداران انقلاب مخملی، دختران فیروزه ای هستند! (من که تا به حال از این دخترا ندیدم، هرکی دید عکسشو بگیره به ما هم نشون بده. ظاهرا چیزای جدید و جالبی هستن!! احتمالا ورژن دیگه ای از سبز متمایل به آبی هستن! یا شاید کلا موجودات فضایی هستن که شبیه دختران!)

4 شیوه های ابراز مخالفت: آشوب و ترور مردم! و عدم حضور رهبران انقلاب در نماز جمعه به امامت رهبر انقلاب!!!! (آخر طنزه این قسمت آخرش!)

5 شعارهای مطرح شده اقلابیون مخملی: قانون گرایی!!! در خط بعدی راهکار مبارزه با انقلاب مخملی باز هم قانون گرایی و استفاده محکم از قانون مطرح شده!!! (یکی برای ما توضیح بده این قانون دقیقا چیه!؟)

6 نتیجه انقلاب مخملی: شکست انقلاب و تثبیت آرا مردم!!(البته نتیجه ی تا این لحظه منظور بوده! بازی هنوز در جریان است)

7 موارد اتهام به دولت: ناکارآمدی! دروغگویی! قانون گریزی! (نکته دیگه ای هم باقی مونده؟!)

8 عوامل داخلی: مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب (که از اسمش هم، هدفش مشخص است!)، جبهه مشارکت، حزب کارگزاران سازندگی!

9 همینطور از عوامل خارجی به رسانه های خبری اشاره شده! که خب طبیعتا در تضاد با شعار مطرح شده انقلابیون که دموکراسی و آزادی هست، معنا پیدا میکنه.

10 و جالب اینکه تهیه کننده خوش ذوق این بنر در معاونت عقیدتی سیاسی . . . . استخدام است!!

پیدا کردن بقیه لطایف و خوش ذوقی طراح با خودتون.

در آخرین رتبه بندی فساد اقتصادی در جهان، ایران در رتبه 168 از میان 180 کشور جهان قرار گرفته است که از زمان به قدرت رسیدن احمدی نژاد 80 پله سقوط داشته است.




بدون شرح!

از نیک آهنگ کوثر


اشاره به انتخاب صادق محصولی - سپاهیِ میلیاردر- به عنوان وزیر رفاه
یا بهتر بگوییم وزیر در رفاه!
از نیک آهنگ کوثر


عکسی از شعار نویسی بر روی لندکروز نیروی انتظامی که ظاهرا مربوط به 13 آبان بوده، شعارهای میر حسین و مرگ بر دیکتاتور مشخص است.

در تاریخ 9 شهریور پستی داشتم با نام "پیشگویی های خاتمی" که در آن به اظهارات آقای محمد خاتمی اشاره کرده بودم و حوادثی که متعاقب آن رخ داده بود و پیوند های بسیاری که بین اتفاقات حال آن زمان و سخنان خاتمی در چند ماه قبل از آن بیان کرده بود.
علت را نیز در دید جامع آقای خاتمی در اطلاع از اتفاقات و کمی نیز تصمیمات هیئت حاکمه دانسته و می دانم.
اخیرا باز هم آقای خاتمی در سخنرانی جدیدی به نکاتی اشاره کرده است که از نظر من می تواند جزء همان قِسم پیش بینی های ایشان باشد.

ظاهرا سخنان جناب خاتمی مترادف با پیش گویی های آینده است!

در زیر قسمتی از این سخنان را می خوانید:




محمد خاتمی، رئیس جمهوری پیشین ایران می‌گوید که نمی‌توان به صورت «پادگانی» جامعه را اداره کرد و این نحوه مدیریت به زیان جمهوری اسلامی است.
آقای خاتمی که در جمع اعضای هیات علمی دانشگاه علم و صنعت سخن می‌گفت، افزود: «انتظار این بود که کم‌کم فضا غیر امنیتی شود، نه اینکه انتقاد و نقد کردن این همه هزینه برای جامعه داشته باشد.»
وی با بیان اینکه در حال حاضر فضا به سوی «محدودتر» شدن، پیش می‌رود، اظهار داشت:
«زیانی که از این ناحیه، مملکت دچار آن می‌شود، زیان غیرقابل جبرانی است.»

رئیس بنیاد باران، بزرگترین عامل تضعیف نظام را «کاهش رضایت مردم و اعمال خشونت به هر شکلی» عنوان کرد و اعمال خشونت از سوی حکومت را «مضر به حال جامعه، دین و نظام» دانست.
«وقتی به دانشجو، نیروهای اهل فکر و سابقه‌دار و جبهه رفته و نیروهایی که می‌گویند قانون اساسی را قبول داریم، هرگونه ناسزا و نسبتی به آنها می‌دهند، متاسفانه شعارهایی در جامعه مطرح می‌شود که
هیچ‌کدام از ما نمی‌پسندیم»
آقای خاتمی افرادی را که باعث ایجاد نارضایتی در جامعه شده‌اند، «تضعیف‌کنندگان نظام» نامید و گفت: «چرا اینقدر فضا تنگ شده است؟ چرا اینقدر نیروهای ارزنده‌ای که انتقاد یا حرف دارند؛ نه تنها حذف می‌شوند، بلکه مورد هرگونه اهانت و فشاری قرار می‌گیرند؟»
رئیس جمهور پیشین ایران اضافه کرد: «وقتی به دانشجو، استاد، عالم، هنرمند، نیروهای اهل فکر و سابقه‌دار و جبهه رفته و نیروهایی که می‌گویند قانون اساسی را قبول داریم، البته انتقاد هم داریم،
هرگونه ناسزا و نسبتی به آنها می‌دهند، متاسفانه شعارهایی در جامعه مطرح می‌شود که هیچ‌کدام از ما نمی‌پسندیم، نظام تضعیف می‌شود و ایران چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی آسیب می‌بیند.»
وی دلیل شرایط به وجود آمده را «احترام نگذاشتن به مردم و براندازی محسوب کردن انتقاد و اعتراض» برشمرد و از صدا و سیما به خاطر «ناسزا و دروغ علیه افراد مورد توجه مردم» انتقاد کرد.
محمد خاتمی با بیان اینکه امروز دیکتاتورهای زمان نیز ادعای «مردمی‌بودن» می‌کنند، گفت:
«انتقاد و بیان آزاد عقاید و اندیشه‌ها امروز دیگر به عنوان یک حق، شناخته شده‌ است.»

متن کامل صحبت های محمد خاتمی


بسیار زیبا حساسیت ها، اشتباهات و پایان حاکمان به تصویر کشیده شده.
از مانا نیستانی

متاسفانه، از قدیم گفتن که" قدرت فساد می آورد." شاید عده ای به این مطلب باور نداشته باشند و ادعا کنند که اگر فردی صالح بر مسند قدرت قرار بگیرد بتواند این مرکب چموش را رام کرده و -مرکب- او را به زمین نزند. البته این طرز فکر بیشتر مختص دهه ی 50 و سالهای ایدئولوژیک انقلاب بود که اِشکال محمد رضا شاه و کلا شاهان را به عنوان یک حاکم و دارنده قدرت، ناشی از ضعیف النفس بودن ایشان و وابسته شدن به اهرم های قدرت در جهت خواسته هایشان میدانستند.(که البته تا حدودی این مطلب در مورد وی صادق بود).
قدرت بتدریج شیفتگان قدرت را جذب میکند و اگر هم بند هایی به پایش باشد می برد، تا جایی که باز هم قدرت به سمت خود کامگی و هواهای نفسانی پیش می رود و دوباره در چاه فساد می افتد.
صحبت های زیر از این جنس است که واقعا بدون نیاز به توضیح اضافه چهره قدرت رو به فساد را نشان می دهد، آنقدر انحراف این بیانات عیان است که نیازی به توضیح ندارد!
(تاکید ها از من است)

مجتبی ذالنور:اين حرف اشتباهي است كه مي‌گويند ولي فقيه بايد در چارچوب قانون عمل كند!
شبکه جنبش راه سبز(جرس):مجتبي ذوالنور جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران ادعا کرد که"در نظام اسلامي، ولايت ومشروعيت ولي فقيه ازسوي خداوند ، پيامبر و معصومين است و اينگونه نيست كه مردم به ولي فقيه مشروعيت بدهند تا هر زمان كه بخواهند او را عزل كنند."
وی که پنجشنبه شب برای مبلغان"نهاد نمايندگي رهبري در دانشگاه‌ها" در قم سخنرانی می کرد همچنین گفت "مشروعيت ولي فقيه از بالاست ومقبوليت آن از سوي مردم مي‌باشد".
ذوالنور ضمن سخنانش این ادعا را نیز طرح کرد که ولی فقیه به نظام مشروعیت می دهد و گفت"سيستم حكومتي اسلام برخلاف سيستم حكومتي غرب برگرفته از شرع مقدس و دين مبين اسلام است و به همين خاطر است كه ولي فقيه نيز به اين نوع نظام‌ها ، مشروعيت مي‌دهد."
جانشین نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه پاسدارن عزل ولی فقیه از جانب مردم یا مجلس خبرگان رهبری را غیر ممکن دانست و گفت"مردم زمينه اجرايي شدن ولايت فقيه را فراهم مي‌كنند و آنها با انتخاب فقهاي مجلس خبرگان رهبري، اين اقدام را انجام مي‌دهند و اعضاي مجلس خبرگان نيز ولي فقيه را نصب نمي‌كنند بلكه ايشان را كشف مي‌كنند و اينگونه نيست كه آنها هر زمان كه بخواهند مي‌توانند ولي فقيه را عزل نمايند."
ذوالنور گفت"نه تنها اصل ولايت فقيه قابل انكار نيست بلكه مطلقه بودن آن را نيز به حكم عقل تجويز شده است ولي معناي مطلقه بودن اين نيست كه ولي فقيه در همه امور مردم دخالت كند بلكه به اين معنا مي‌باشد كه ولي فقيه در همه امور داراي اختياراتي باشد كه نيازهاي جامعه اسلامي را پاسخگو باشد.

"وي افزود"احكام اوليه ثابت است ولي باب احكام ثانويه در دست ولي فقيه است و حتي ولي فقيه نيز مي‌تواند در
احكام اوليه نيز تصرف كند و ولايت فقيه درچارچوب قانون اساسي نيز نمي‌گنجد."
جانشین نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه همچنین ادعا کرد که آیت الله خمینی"در جايگاه ولي فقيه ،فقط درچارچوب قانون عمل نمي‌كرد بلكه فراتر از قانون عمل مي‌كرد به عنوان نمونه ايشان چند سال حج را تعطيل كرد واين تصرف در احكام اوليه بود."
ذوالنور گفت" ولي فقيه بايد مبسوط اليد باشد تا نيازهاي جامعه را برطرف كند، اين حرف اشتباهي است كه مي‌گويند ولي فقيه بايد در چارچوب قانون مقيد عمل كند."

جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران همچنين وجود شوراي نگهبان را براي نظام ضروري دانست وگفت"شوراي نگهبان فيلتري است كه شرايط و قانون را با شرع تطبيق مي‌دهد و اين امري ضروري است."وي افزود" برخي مي‌گويند چه نيازي به شوراي نگهبان در كشور وجود دارد ولي بايد بگويم اگر همه نمايندگان مجلس ما هم مجتهد و مرجع تقليد باشند نياز به شوراي نگهبان نيز ضروري به نظر مي‌رسد."

وي همچنین ادعا کرد که"دموكراسي واقعي درانتخابات خبرگان رهبري دركشورحكمفرما است" و در تشریح دموکراسی واقعی نیز گفت"نمايندگان خبرگان بدون اينكه هيچ شعاري براي وضعيت اقتصادي ويا مادي ورفاهي مردم سردهند مردم به آنها راي مي دهند اين در حالي است كه در ساير انتخاب‌ها نمايندگان و كانديداها با شعارهاي مختلف راي مردم را جذب مي‌كنند."

شباهت بسیار دارد!


با اشاره به شکست توافقات مذاکرات ایران با قدرتهای جهان

13 آبان، اتفاقی بود که حاشیه های زیادی داشت.
اما بیشتر از این مراسم و حوادث حاشیه آن که برخورد خشن نیروی انتظامی و لباس شخصی ها و بسیج با مردم بود، اخبار و حوادث ماوقع همزمان آن نیز جلب توجه می نمود.
یکی از بین رفتن توافق دولت ایران در مذاکرات هسته ای و دیگری خبر کشف محموله چند صد تنی سلاح قاچاق ایران که به مقصد سوریه در حرکت بود.
بعضی اوقات فکر می کنم که شرایطی ممکن است برای بعضی ها پیش آید که هیچ راه پیش و پسی نداشته باشند و هرچه کنند به ضررشان تمام می شود. از جمله این شرایط در حال حاظر برای دستگاه حاکمه ایران پیش آمده است.
از یک طرف دستگاه دیپلماسی احمدی نژاد در مذاکرات هسته ای ناکام مانده است و علیرغم تمایل دولت نمیتواند قرارداد را تکمیل کند از طرف دیگر هیئت حاکمه بعد از ترساندن و تهدید و علیرغم برخورد شدید با حضور گسترده مردم مواجه می شود و خود را باز هم شکست خورده می بیند و باز هم سنگر دیگری به عقب رانده شده و همچنین بعد از کشف این محموله سلاح اش - ضمن تکذیب دم خروس!- ناتوان در انظار عمومی و جهانی قرار دارد.
خدا چنین استیصال و درماندگی را برای هیچ کس پیش نیاورد، وقتی که هرچه می کوبی به در بسته می خورد.
این شعر:

از قضا سرکنگبین صفرا فزود // روغن بادام خشکی می نمود

را شاعر دقیقا در وصف چنین وضعیتی سروده است!
این وضعیت دقیقا من را یاد مشخصات سالهای انتهایی حکومت محمد رضا پهلوی می اندازد که در استیصال هرچه می کرد، برخلاف آنچه میخواست نتیجه می داد، و در پایان نیز شد، آنچه باید می شد و تمامی ابزار مادی و دنیوی اش نتوانستند در پایداری حکومتش کمکی به وی کنند هرچند که از حمایت مادی و معنوی کم نداشت.


با اشاره به جنبش سبز و نتایج هر روزه سرکوب این جنبش!
به نظر من این کاریکاتور تاریخی خواهد شد.
از مانا نیستانی


بالاخره بعد از بیش از دو هفته اشکالات باز هم به اینترنت دسترسی پیدا کردم،
خوشحالم که در خدمت دوستان هستم.

پست‌های جدیدتر پست‌های قدیمی‌تر صفحهٔ اصلی